#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن


قسمت #هشتم


-ولی نداره که. اینهمه راه اومدی بعد یه نماز نمیخوای بخونی؟؟
.
-نمیدونم چی بگم. تو نماز خوندن بهم یاد میدی؟!


-چرا که یاد نمیدم گلم☺با افتخار آجی جون.
.
سمانه هم همه چیزوبا دقت بهم یاد میداد و منم کم کم یادم میومد ذکرها و نحوه گفتنش
.
دو رکعت نماز برای مامان بزرگ خوندم
.
خیلی دوست داشتم آقای فرمانده من رو در حال نماز خوندن میدید
.
شاید اصلا مامان بزرگ بهانه بود و به خاطراون نماز خوندن یاد گرفتم که باز دوباره جلوش ضایع نشمنمیدونم
.
اما این نمازم هرچی بود قربتا الی الله نبود و نتونستم مثل آقا سید و سمانه تو سجده بعدش درد و دل کنم و هر چی زور زدم اشکی هم در نیومد
.
بعد نماز تو حال خودمون بودیم  که برا سمانه اس ام اس اومد و بعد خوندنش گفت:
.
-ریحانه جان پاشو بریم حسینیه
.
-چرا؟! نشستیم دیگه حالا
.
-زهرا پیام داد که آقا سید برای اعضای اجرایی جلسه گذاشته و منم باید باشم.
تو هم که اینورا رو بلد نیستی.
.
-باشه پس بریم


فهمیدم تو این جلسه سید مجبوره رو در رو با خانم ها حرف بزنه و چون زهرا هم بود میخواستم ببینم رابطشون چه جوریه
.
-سمانه؟!
.
-جانم؟؟
.
-منم میتونم بیام تو جلسه؟؟
.
متاسفم عزیزم.ولی فقط اونایی که اقا سید اجازه میدن میتونن بیان.جلسه خاصی نیستا هماهنگی در مورده سفره
.
.
-اوهوم.باشه
.
جلسه تو اطاق بغل حسینیه خواهران بود و منم تو حسینیه بودمداشتم با گوشیم ور میرفتم که مینا بهم زنگ.
.
-سلام ریحانه. خوبی؟؟چه خبر؟! بابا بی معرفت زنگیپیامی چیزی؟!
.
-من باید زنگ میزدم یا تواخه نپرسیدی زنده رسیدیم یا نه
.
-پی ام دادم ولی جواب ندادی
.
-حوصله چک کردن ندارم☹
.
-چه خبرا دیگه.همسفرات چه جورین؟!
.
-سلامتی.آدمن دیگهولی همه بسیجین
.
-مواظب باش اونجا به زور شوهرت ندن
.
-نترس اگه دادن برا تو هم میگیرم
.
- بی مزهحالا چه خبراخوش میگذره
.
- بد نیست جای شما خالی
.
- راستی ریحانه
.
- چی؟!
.
- پسره هست قد بلنده تو کلاسمون
.
- کدوم؟!
.
- احسان دیگه.باباش کارخونه داره



ادامه دارد .


#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#کپی_بدون_ذکر_منبع
insta:mahdibani7۲



شما هم سهمی در گسترش کتاب خوانی داشته باشید و ما را به دوستاتونم معرفی کنید.

آدرس کانال تلگرام و اینستاگرام ما
ılıl|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅llı
@KetabeJiby ıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅ılı


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها